خونه شده بهونه. بهونه واسه حرص خوردن. نه میاد و نمیاد که من قرارداد رو ببندم راحت شم. یه وقتا احساس میکنم که اصلاً آروم و قرار ندارم و علّت همه ناراحتیام برمیگرده به همین خونه. احساس میکنم خونهم رو دارم از دست میدم و انگار بعدش دستم جائی بند نیس. یه جورائی مث آوارهها شدهم. میخوام برم، پا ندارم. میخوام نرم، جا ندارم. واقعاً آدم رو خسته میکنن این بنگاهیا. تنها چیزی رو که نمیفهمن، وقتئه.
.
.
.
چند وقتئه که ذهنم به شدّت درگیر جشنوارههاس. خودم که فعلاً معاون اجرائی یکیشونم هستم. به این فکر میکنم که آیا باید هر چیز دولتی-از قبیل جشنوارهها- رو تحریم کرد؟ (مثلاً کاریکاتوریستا این کار رو کردن). یا اینکه باید موند و بالاخره میدون را خالی نکرد؟ بالاخره اگه مدام تحریم کنیم که تا 4 سال وضعمون باید همین باشه. با این حرکات ما هنر تعطیل نمیشه، فقط تضعیف میشه. بالاخره 4 تا شریفینیا و دهنمکی و شمقدری و الماسی و پورشیرازی و امثالهم هستن که این چرخ بچرخه. شاید باید موند و سختیا رو تحمّل کرد تا اینکه همه چیز و همهٔ امکانات رو واسه رقیب باقی گذاشت. البته این فقط یه دیدگاه شخصیئه. شایدم درست نباشه. من فقط میدونم که دولت و حکومتی که مرگ این همه آدم به تخمشم نیس، واسه این تحریما هرگز تکونی به خودش نمیده.
۴ نظر:
دقیقا" درکت میکنم ئاسه خونه . میدونم چه حسه بدیه .. واقعا" از ته دلم میخوام که خونه پیدا کنی... محکم باش .. خسته ام نشو :*
تحــــــــــــریم...اینا عادت دارن به این حرکت ... تخمشونم نیس به نظر من :دی !
تحریم تئاتری ها رو نمی دونم
اما کارتونیست ها باید تحریم می کردن
کلا اگه اون ها تحریم نکنن کی بکنه؟
اما تئاتری ها رو نمی دونم یا بقیه ی رشته ها
فکر خوبی نیست که همه پا پس بکشن
اما الان درست همین روزها مردم خسته ان
که آخرش چی بشه؟
در زمینه این تحریم توکا نیستانی پست جالب و قابل تاملی نوشته. برات می ذارم دوست داشتی بخون
http://sainttouka.blogfa.com/post-309.aspx
ارسال یک نظر