تولّد فری بود و در میان خوشحالی، جای رفقا خالی. فری کلی کارت بنگاه برام جمع کرده بود. هوس کردهم برم طرف هروی و حومهٔ پاسداران خونه بگیرم. اینجوری اقلاً وقتی داداشم میاد پیشم نمیتونه برگرده بگه من حالم از این خیابونِ خونهت و از این محلّه به هم میخوره.
کک امّا از ضیافتِ مربوطه بگم که با اینکه خیلی خیلی زیاد از دیدن بچّهها و حضور توی اون جمع خوشحال بودم، ولی دل و دماغ نشستن نداشتم. نمیدونم چرا و چطور شد که تا آخر نشستم. خیلی حرفئهها، تخمی تخمی اعصاب و حال و حوصله ندارم. فردا هم میخواستم چند تا از رفقا رو خبر کنم بیان منزل در خدمتشون باشیم که نشد. تلفنا رو به طرز محیّرالعقولی جواب ندادن. برام جالب بود. فقط یه نفر ورداشت که اونم مادرش بود و گفت طرف رفته مسافرت. خلاصه که بعله. خوش گذشت، ولی اینجوری گذشت. به قول شاعر که میفرماید: من بندهٔ آن دمم که دافی گوید/یک بار دگر بکن و من نتوانم!
کک ولی انگاری رمقی برام نمونده. حوصلهٔ آدما و حرفای صد تا یه غاز رو ندارم. البته امشب هیچ چیز رو مخی وجود نداشت. این از مزایای جمعای نیمهآشناس. زیاد کسی رو نمیشناسی که بخوای حال فوقالعادهای کنی یا خرکی دلگیر بشی. دلم واسه بعضی روزا تنگ میشه. همینطور واسه بعضی کارا. بیش از همهٔ اینا، دلم واسه بعضی آدما تنگ میشه. واقعاً نمیدونم این دنیای منئه که اینقد عجیب غریب داره پیش میره، یا عالم و آدم بساطشون همینئه. بگذریم که گذشتن از صفات بزرگان است.
کک این بلاگاسپاتم من رو گائیده. نمیدونم چیکارش کنم که نظرخواهیش فعّال بشه.
۱۶ نظر:
به جاش امشب دهنش از دو طرف سرویس شد!
ای هـ.ز.ز
هر جا میخواهی برو - اما دور تر از یک نفس نرو
برو هروی که خوب جاییه ِس! منم خونه دوستمو آقامون اونوراست ... هی میایم پیشت ... هی میایم پیشت...
-آتنا
عالم و آدم بساطشون همینه.
بساط منم همینه.
حرف از تولد نزن که دلـــــــم آتیشه! این کادوی ما داره دوسالانه میشه ها !!!
قربانت: یک ناشناس ِفرفر شـــناس
در ضمن: منم بعنوان عضوی از عالم و آدم بساطم اینه
چرا اذهانِ عمومی رو مغتشش می کنی؟
اغتشاش گر
تو گفتی با امکان نظر دهی آسان
این کجاش آسان بود هااااااااااااااااا؟
از مزایایِ جمعایِ نیمه آشنا اینه که آدم دهنِ خودشو مجبوره بسته نکه داره
و همینه که موجبات خرسندیو شادمانیه
وگرنه دهنتو باز کنی می بینی که اونا از همه بدترن دادا
من مسئولیت کامنتِ قبلیو قبول نمی کنم
این چیه نووووووووووووووووووشته
پر غلط شد که
شِت
یعنی واقعا" میشه ؟
نیلوچه (چرا من باید با ناشناس بتونم کامنت بذارم ؟؟؟؟)
منم فک کنم عالم و آدم بساطشون همینه و دلشون واسه خیلی چیزا تنگ شده ... !!
هــــــــــــورا من موفق شدم :دی !
هیمنجوری از تنهایی دور بودن بعضی وقتا خوبه !!
شاید واسه همین تا آخرش نشستی !!
من یه بار با آدرس اینترنتی کامنت گذاشتم یه بار با اشتراک گوگل !
بعد اونجورکی اسمم خارجکی میاد !!!
خوب یکی بگخ من چطوری با اشتراک گوگل ولی با اسم نه خارجکی بیام !!!
یکم بعد از اون بالاییا نوشت : دُرُسِش کردم خودم !!
کانگرَجولِیشِن به خودم !!!! :دی
.
هومن فحشم ندی آ !!
زندي زاده؟
من عوض تو يك حال و هولي كردم كه جات خالي
بيا يكم با من بگرد روحيه ات عوض شه
می خونم ...
دقیقا هم نفهمیدم باید کجاش بنوسیم که من سروشم !
عرضم حضور انورتان شازده که فری اسیر ِ شماس برای همون اسارتش بود که حکم میکرد قدمی در راه خلاصی از این دغدغهی خاطر شما بردارد.
و اندرحکایت نشستن و ننشستن باید گفت هرطور که راحت بودین خوشایند من هم بود فقط بد شد که نشد درست حسابی ور دلتون بشینم ای رفقا ؛ دلم خون شد.
و امّا راجع به سیستم کامنت تخمی این بلاگر باید گفت که یک سیستم جدید و خوشگل آمدست به نام
JS-kit.com
خوب چیزیست؛ هم قشنگئه، هم مدیریت کامنتا رو در اختیارت میده، هم سهلالوصوله، هم این که هرکسی میتونه زیر کامنت اون پاسخ ِ اونو بده؛ حرفهای ها جون ِ خودم؛ خواستی یه روز میریم سر وقتش
خوشم مياد كه دانه هاي دلت پيداست
شازده
هروی مروی کدومه؟
شما اراده کن، بنده همینجا تو Bayview یه خونه براتون پیدا میکنم... همونی که میخواین
میاین شازده؟
بزنم استینو بالا؟
ارسال یک نظر