کارتونای کتاب روی هم چیده شدن و هی دارن میرن بالا. حسابی چسبشون زدهم تا وقت باز کردنشون مدام به خودم فحش بدم. دو هفته از قراردادم مونده و امروز واسه دوّمین بار تا پای قرارداد رفتم و به هم خورد. دیروز یه خونهای دیده بودم توی یوسفآباد، میدون کلانتری. شاید یکی از بهترین جاهای تهران باشه. من که خیلی دوسش دارم. یه خونه دوخوابهٔ مَشتی و نسبتاً بزرگ که جون میداد واسه آدمی مث من. چقدر وقتی داشتم خونه رو میدیدم به این فکر کردم که فلان کتابخونهها رو کجاها بذارم. دلم میخواس یکی از اتاقا تبدیل بشه به اتاق مطالعه. به این فکر کردم که پارکینگ خونه نباید بلا استفاده بمونه و باید زودتر یه لگن جور کنم واسه خودم! واقعاً جالب بود. حتّی داشتم با خودم دو دو تا چار تا میکردم که این دفعه کارتونای درست حسابی رو بچپونم توی انبار تا سال دیگه در به در دنبال کارتون نباشم. امروز صبح هم بعد از اینکه بیدار شدم یه راس رفتم بانک و یه مبلغی از حساب کشیدم بیرون تا قرارداد رو ببندم. آخه قرار شده بود با 5 پیش و 450 اجاره بریم پای نشست، تا من اونجا بازم 50 تومن تخفیف بگیرم. حتّی به اصرار بنگاه رفتم دنبال یه چک واسه اجارهها. به هر حال من هنوز سربازی نرفتهم و دسته چک ندارم. اینم جور شد. طرفای ظهر بود که دیدم خبری از تماس و قرار نشد. زنگ زدم به بنگاه. گفتم پس چی شد بابک جان؟ گفت آقا ایشون میگه 5 پیش و 500 اجاره. گفتم دیروز که 450 بود و قرار شد تازه کمش کنیم؟ گفت نمیاد پای قرارداد. گفتم بگو بهش 5 پیش و 500 اجاره رو میدم. خواستم بکشونمش و چونه رو اونجا بزنم. گفت باشه. 10 دیقه بعد زنگ زد و گفت میگه 7 پیش و 500 اجاره. کمترم بدی نمیاد. پرسیدم هر 10 دیقه یه قیمتی میدن؟ گفت به خدا من بیتقصیرم. ولی من معتقدم همه تقصیرا زیر سر همین مردک بود. طرفم تنها صاحبخونهای بود که توی این مدّت 2 بار ازم سؤال کرد که تحصیلاتم در چه حدئه و حتّی ترم چندمم. براش اهمّیت داشت که خونه رو به کی میخواد بده. اینا واسه من ارزش داره. و وقتی یه آدمی به عنوان واسطه میاد این رابطه رو به گه میکشه، دلم درد میگیره.
ک ما همیشه تا نوک دماغمون رو میبینیم. بنگاهدار واسه خودشیرینی پیش مالک 100 تومن روی اجاره میذاره تا مثلاً 20 تومن بیشتر گیرش بیاد. راننده تاکسی میاد 100 تومن اضافی ازت میگیره که مثلاً تو پاچهت کرده باشه. بقّال یواشکی میکشه روی نرخ جنساش. و همه دارن این وسط یه غلط مشابهی میکنن، غافل از اینکه این باعث بیارزش شدن پول میشه و چرخهای از کلاهبردارا رو به وجود میاره که مدام خوشن به کثافتکاریشون و غافلن از بلائی که به نوعی سر تکتکشون داره میاد. بگذریم. این دوّمین خونهای بود که از بین 30 تا خونهای که دیده بودم، پرید.
ک امّا امروز وبلاگ ابطحی دوباره راه افتاد. خیلی دلم میخواد اون بازجوی مهربونش رو یه بار زیارت کنم. اینجور که بوش میاد، متأسّفانه داریم به سمت یه انقلاب دیگه حرکت میکنیم. 30 سال پیش با وجود اون همه روشنفکر و رهبر نتیجه این شد؛ وای به حال فردای این انقلاب. من هنوز معتقد به اصلاحاتم. نباید اینقد خفقان شدید بشه که تنها راهمون بشه انقلاب. من از این روز میترسم.
ک ضمناً امروز یه کار دیگه هم کردم. طرح یه فصلنامه رو بعد از یه هفته تنظیم کردم. قرارئه مدیر داخلیش باشم.
ک یه نامه هم خطاب به مدیر گروهمون دربارهٔ نمرهم نوشتم. آخه استادئه اومده و یه نمره کم کرده. براش نوشتم که فلانی رو چه اصلی ارفاق کرد و رو چه اصلی ارفاق رو از بین برد؟ چرا کمیتهٔ تجدید نظر تشکیل نشده؟ و کلّی حرفای دیگه که جاش اینجا نیس. کلّاً من زبون سرخی دارم که میگن سرِ سبز رو به باد میده. این روزا که حتّی نیاز به زبون هم نداری. همین که سرت سبز باشه به باد میری.
۱۰ نظر:
hame chiii doros misheeee azizam!
khodet alan gofti!mage na?manam motmaenam!:x:x
سر سبز که هیچی، روبان سبز کفایت می کنه ... جان ِ من کمک نمیخوای؟
مرده شور این بنگاهی ها رو ببرن، منکه تجربه ای ندارم، اما به عنوان سؤال نمیشه با خود یارو مستقیم وارد معامله شد؟ این هم به نفع مستأجرئه هم به نفع صابخونه
کاش زودتر جور شه، میدونی روزای آخر دیگه آدم از اون سخت گیری و اون جدیتش وا میره، رو کمک این حقیر حساب کن جان ِفری
فقط مي تونم بگم خدا صبر بده
Ey baba khoda begam in dalal jama'ato chika kone,dandoon dandoon kone,ba dandoon doon doon kone:D
hala mikhad asghar agha dalal bashe ya mikhad babak joon bashe
اولش که عنوانو خوندم فک کردم خونه تو سرسبز پیدا کردی .. بعد دیدم نه منظورت سرِسبزه ..
اما خوب حالا که شوما مشکیی !
آقا منم میخوام بگم نمیشه مستقیم با خود صابخونه حرف بزنی ؟
توی این مملکت هرکی میخواد به هر نحوی از هرکی که میتونه بچاپه .. یکم که خوب نگاه کنی حقم دارنا اما در اصل کار مفیدی نمیکنن چون یه جای دیگه یکی ام همین بلارو سرشون میاره ..
امیدوارم زودی یه خونه خوب پیدا کنی .. چون اونجوری از فرط خسگی شاید به یه جایی که هیش دوووس نداری راضی بشی ...
موفق باشی .... :*
تو این مملکت به این زودی ، یعنی تا چند سال دیگه انقلاب نمی شه
اما اگه بشه هم اوضلع آنقدر ها بد و وحشت ناک نیست
مردم یه تجربه ی خیلی نزدیک دارن
این بار خیلی ها می دونن باید چی کار کرد
ای بابا شانس نداریا
میدونی دارم فکر میکنم با این که اصلاحات تدریجی و رسیدن به یک ایدهآل خیلی بهتر از انقلابئه چون اگه انقلاب بشه به خصوص این سری خیلی ها مدعی حاکمیت میشن، و اینجاس که دهن ِ مردم سرویسه، اما بدبختانه مردم دیگه به اصلاحات راضی نیستن اونم با این وضعیت که وضعیت امنیتی لحظه به لحظه داره شدیدتر میشه.
امشب آپ نکردیا
salam
peyda mishe dadash jan
be vaghtesh
rasti
in web ghashange
esteratejikane nakhoonesh faghat
;))
www.netnevesht.persianblog.ir
harfaye jalebi bood toosh be nazaram
چرا آپ نمی کنی ؟! دچار نگرانی گشته ایم !
ارسال یک نظر