۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه

بالاخره پیدا شد یا نه؟

امشب موفّق به قتل هیچ پشه‌ای نشده‌م و این یعنی مرگ. خیلی از این بابت ناراحتم. امّا زیادم مهم نیس. امروز یه خونه رو برای دوّمین بار دیدم. قرار بود خونهٔ یکی از دوستان رو هم ببینم که گویا کار نشد داره. این دوّمین مرتبه بود. باید معتقد باشم که تا 3 نشه بازی نشه؟ اگه اوضاع ما 3 بشه چی؟ یه زمانی این اصطلاحات خیلی کاربرد عمومی داشت: قضیه 3 شد؛ یارو مخش 5 کار می‌کنه؛ و جملاتی از این دست. امروز کمتر این اصطلاحات به کار می‌ره. علّتش رو نمی‌دونم که از نظر زبانشناسی چی‌ئه، ولی برام خیلی جالب‌ئه. جالب‌تر از اون این‌ئه که من می‌تونم در طی یک پاراگراف از قتل یه پشه به مبحث پیچیدهٔ زبانشناسی برسم که جلّ‌الخالق!
ک امّا امروز علاوه بر اینکه یه خونه رو برای دوّمین بار ندیدم، موفّق شدم یه خونه رو هم برای دوّمین بار ببینم. خونهٔ خوبی‌ئه که من خیلی به دلم نشسته. نمی‌دونم چرا، ولی بعد از دیدن بیش از 20 خونه، تنها خونه‌ای بوده که دوس داشتم اجاره‌ش کنم. امروز بعد اینکه با مشاوری که خونه رو معرّفی کرده بود صحبت کردم، بهش گفتم حاضرم تا یه میلیون روی پول پیشم بذارم. لطفاً این مورد رو ردیف کن. کلّی بهونه آورد که شما مجرّدی و نمی‌شه. گفتم عزیزم، الان یه دختر مجرّد اونجاس. گفت نه با مادرش‌ئه و تنها نیس. نهایت امر گفت که اگه مشکل مجرّدی رو با یارو کنار بیام، اجاره مشکلی نداره. قطع کردم و رفتم یه بنگاهی که سر همون کوچه بود. گفتم موردی داری؟ دقیقاً همون مورد رو اشاره کرد و البته با100 تومن کمتر! منم تضیح دادم که یکی همینجا رو نشونم داده. قرار شد ف برم بنگاه ببینم می‌شه قرارداد بست یا نه. ولی بازم برمی‌گردم به معضلی که توسّط بنگاهیا به وجود اومده: خونه رو با قیمتی بالاتر از قیمت صاحبخونه اجاره می‌دن تا خودشیرینی کرده باشن. این قضیه باعث می‌شه که مالک ملکش رو به کسی بسپره که پول بیشتری داره می‌ده. بعد یه قیمت غیر واقعی به وجود میاد. اون وخ مستأجر کونش پاره می‌شه. در نهایت هم به مشاور به ازای هر 50 هزار تومن، 12500 تومن می‌رسه. ولی سخت‌تر می‌تونه مستأجر پیدا کنه. در واقع این رقم ناچیز به شکل بزرگتری در میاد و پس‌فردا می‌ره تو پاچهٔ همون مشاور املاک. این عادت مسخرهٔ "سر هم کلاه گذاشتن" بین ما اپیدمی شده. حواسمون هم نیس که هر زخمی که بزنیم فردا خودمون بدترش نصیبمون می‌شه. من امشب به مشاور قبلی زنگ زدم و گفتم که به سلامتی یه خونه گیرم اومده. اونم خوشحال شد که من دیگه بهش زنگ نمی‌زنم. باید ببینم فردا چی می‌شه. ضمناً اون دختر بدون مادرش زندگی می‌کنه.

۵ نظر:

نیلو مورچه گفت...

یکم !

نیلو مورچه گفت...

ا.. خوب پس ایشالا همین خونه هه اکی میشه .. میتونیم با اون دختره هم خونه بشی و به حرف اون پیرزنه گوش داده باشی ...


این تغییر مبحثت تو حلقم ..


این بنگادارا آدما جالبین اما خدارو شکر کن که اصفانی نیسن :دی !

همون گفت...

مبارکهههههههههههههههههههههههه حالا دس دس

خانم فیلا فیلا گفت...

key biayim bara asas keshi komak???:D

الینا گفت...

با دیوث بودن مشاورا کاری نمیشه کرد
با پول کاری نمیشه کرد
با مجردیت که اصلاً نمیشه کاری کرد
خوبه فعلاً همان ریدن را در تصاحب اختیار داریم.

حالا منتظرم امشب آپ کنی ببینم چه خبر میشه ها