یعنی منِ هـ. ز.ز. که شاخ در بیارم، بقیه حتماً باس برن جلو بوق بزنن!
ک حالا جریان از چه قرار بود؟ عرض میکنم خدمتتون... القصّه اینکه یکی از رفقایِ ما به اسمِ امیرخان، یه دوسدختری داشت به اسمِ سارا. این سارا هم مثِ اکثریتِ قریببهاتّفاقِ ساراها، دافی بود واس خودش.
ک حالا جریان از چه قرار بود؟ عرض میکنم خدمتتون... القصّه اینکه یکی از رفقایِ ما به اسمِ امیرخان، یه دوسدختری داشت به اسمِ سارا. این سارا هم مثِ اکثریتِ قریببهاتّفاقِ ساراها، دافی بود واس خودش.
ک علیآقا یه مهمونیای ترتیب دادن و امیر و سارا رو دعوت کردن. سپس علیآقا با شدّت و حدّتِ هرچه تمامتر مجذوبِ بالاتنه سارا خانم شدن – البته به چشمِ رفیق و برادر و از اینجور حرفاها... ! سؤالی براشون پیش اومده بود: «آیا سارا خانم بستن یا نبستن؟» حالا چطور میشد از این جهل رهائی یافت؟ عارضم که اتّفاقاً هیشکی تُو این دنیا به سادگیِ علیآقا جوابِ این سؤال رو نمیتُونست پیدا کنه. ایشون مرحمت فرمودن و امیرخان رو بردن به اتاقِ پشتی. فرمودن: «امیر! سارا سوتین بسته یا این همینجوری اینقدر خوب واستاده؟!» امیر هم انگار تازه از خوابِ غفلت بیدار شده باشه: «نمیدونم جونِ تو... راس میگیا! اصلاً دقّت نکرده بودم. بذار برم بپرسم!» و امیرخان بعد از دقایقی برگشتن به اتاق و رو به علیآقا گفتن: «نه، نبسته علی!» علیآقا هم کف کردن: «لامصّب عجب هیــــــــــکلی دارررررررره!!!» و انگار نه انگار که این دوسدخترِ تو بود و تو رفیقِ گرمابه و گلستونِ اون و اصلاً چرا دارین دسبهدامنِ امریکایِ جهانخوار میشین؟ ما تهاجمِ فرهنگی که هیچ، خودمون اصلِ تجاوزِ فرهنگیایم بابا!
.
.
(به جونِ خودم که واسه خودم لااقل خیلی عزیزئه، یه کلمهش خالیبندی نبود.)
(به جونِ خودم که واسه خودم لااقل خیلی عزیزئه، یه کلمهش خالیبندی نبود.)
۱۳ نظر:
روزگار کثیفیه هومن
:S
دقیقا همینه..لنگ در هوا بودن بین سنت و مدرنیته
مقطعی که ما توش گیر کردیم
داریم میبینیم پیامداشو
:(
ديگه خيانت در رفاقت كه همه جا گير شده بعد طرف اسم ودشم ميزاره رفيق . طرف عكس دوست دخترشو كه عاشقشه رو توي فيس بوك ميزاره يكي ديگه ماتحتش آتيش ميگيره واسه خود شيريني زنگ ميزنه به طرف و ميگه آره اينجوريه آبروت رو داره ميبره و اينا ، ميره پشت سرت حرف ميزنه با طرف اس ام اس بازي تلفن بازي و چت بازي كادو بازي ميكنه بعدشم توي چشمات زل ميزنه به دروغ ميگه نه از فلاني خبر ندارم . اينجا ايرانه سرزمينه آدماي خائن و دله
انقدر امیر و سارا و علی زیاده تو ایران که اصلا نمی شه حدس زد این سه تا کیان
کاشکی لااقل اسم یکیشون کامبیزی هوشنگی چیزی بود یه کم فضای نمونه ای محدودتر می شد
بابت کامنت شما هیچ نوع کژفهمی پیش نیامده
خیالتان راحت
اما امان از این رساله!
چون سوال فرموده بودید. بنده زمانهای دور چیزی حول وحوش معماری و شهرسازی خوانده ام و این ترم سومین ترمیست که رساله دارم و انشاله که بزودی دفاع میکنم!
خوشمم میاد از این طرز تفکر سینهمحورت!
توی دکترینت یه جایی واسه باسن هم باز کنی مقبولیت عامهش بیشتر میشه به نظر من
اینا همه کارای عشقه لامصب
کلا مردم جالبی شدیم.یعنی بودیم از اول
چی بگم والا....آدم می مونه
چی بگم والا....آدم می مونه
"سانی"
حالت تحول به آدم دس میده.
"ناشناس"
این سایتا که دهن سرویس میکنن...
"سوری"
تا همین الان 10 تا سارا به ما گیر دادن سر این موضوع!
"مرحومه"
خرسندم.
"پیام"
عین حق بودا.
"فرزاد"
والله به خدا.
:))) اى بابا خب به هر حال سواله ديگه، پيش مياد يهو...ه
حالا به على بدبخت اندر كف مى گفتى بعدش به امير بگه بره ازش بپرسه" كار دست جراحه يا مى تونه خودش باشه" ؟ امير كه اوقات خودشو تلخ نمى كنه به هيچ وجه ظاهرا :))
=))))
یعنی همه ش یه طرف
واکنش امیر در بدایت امر یه طرف
سواله دیگه به هر جال! بی جوابیش می تونه آدمیزادو دچار یأس فلسفی کنه
بازم خوبه نیومده خرخرشو جر بده ! البته من اگه بودم نظر به ماتحتش داشتم !
عجب آدمی بوده !
این امیرخان یحتملن رشتی گیلانی چیزی نبوده؟
ارسال یک نظر