۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

اندر حکایتِ اخوانِ رابع

همینجوریش از نظرِ زمانی خیلی جلو بودیم، بازیگرِ نقش اوّلمونم رفت! خب آقا جون چه اصراری‌ئه شما تئاتر کار کنی؟! قحطیِ شغل و لذّت که نیس. برو یه کابینت‌سازی باز کن، یه پستواَم بذار تنگش و شب به شب به یکی از این دخترایِ طفلِ معصوم جا بده که از سرما[؟!] سگ‌لرز نزنن. بهت نمی‌چسبه؟ خب برو دبی محافظِ یکی از این دیسکوها بشو و شب به شب یه صیغه بخون و اون وقتی که ضعیفه طرف رو فتیله‌پیچ کرد و خودش هنوز تُو کف بود، شما برو جورِ نامردیِ مردونگیِ اون مردایِ طفلِ معصوم رو بکش. بازم بهت حال نداد؟ خب برو دانشگاه درس بده و رویِ نمره، یه چیز‌ِ دیگه‌م دستِ بچّه‌هایِ مردم بده. راضی نمی‌شی؟ پاشو برو درِ خونه مردِ همسایه و از جزئیاتِ رابطه‌شون بپرس. هنوزم راس واستاده؟ خب گربه‌ها گشنه‌شون‌ئه جونِ تو. برو بنداز جلو گربه که به قولِ اخوانِ رابع: طرف بس ناجوانمردانه مرد است! د ارضا شو دیگه مادر مُرده.
ک ولی من واقعاً نمی‌دونم چرا هر کاری که می‌کنم، بازم یه بن‌بستِ جدید سرِ این کار پیش میاد. قرار شده خودم بازی کنم. فکر کن که هم خودت نوشته باشی، هم خودت کارگردانی کرده باشی، هم نقشِ اوّل رو باز کنی! د خب مگه من چارلی چاپلینم؟!! نمی‌دونم اگه کسی جایِ من بود و بعد از رفت‌و‌آمدِ 30 تا بازیگرِ جور واجور و بعضاً ناجور، و بعد از این همه مشکلاتِ فسقلی و قلقلی، آیا بازم حاضر بود این کار رو به سرانجام برسونه یا نه؟ آخه چطور یه بازیگر بعدِ 3 ماه تمرین ناغافل گم و گور می‌شه؟
ک خلاصه که زندگیم فیلم شده، خودم کارگردان و نویسنده و بازیگر و تدارکات و غیره و ذلک. جالبیش اینجاس که تُو این هاگیر واگیر دیشب بچّه‌ها زنگ زدن گفتن فلانی تو وقتت آزادئه بیای واسه ما یه نقش تو فلان نمایش بازی کنی؟! گفتم ببین، رفتی امومزاده صالح، یه دخیلم واس من ببند.
ک هرچی از عمرم می‌گذره، عوضِ اینکه پخته بشم، جزغاله می‌شم.
بعدالتّحریر: به کامنت‌ها از این پس در پستِ مربوطه جواب داده خواهد شد.

۲۴ نظر:

همون گفت...

غمت نباشه حاجی جان
به حق همین دهه فجر درست می شه ان شاالله

مهشید گفت...

ای بابا...
جدا ناراحت شدم! ما که اهل امامزاده صالح رفتن نیستیم! اما دخیلو می بندیم براتون!
شما هم مثل ما اگه میبینی کارا جواب نمیده از راه تلقین وارد شو! عین آنتی بیوتیک هر ۸ ساعت این آهنگ همه چی آرومه رو گوش بده! :دی!

مهشید گفت...

حالا آنتی بیوتیکو هر ۶ ساعت میخورن یا ۸ ساعت؟؟؟!!!!

سروش گفت...

آقا چه خودت بازی کردی .. چه رضا گلزار .. چه جمشید مشایخی .. چه حمیده خیرآبادی..
بگو مام بیایم ببینیم

دلشاد گفت...

من که می گم از یه راهی باید برای هنر پیشه هات یه منفعتی ایجاد کنی. :) نمی دونم اگر این اشکال برای همه پیش میاد که گله نداره... اگر هم فقط برای تو شاید دلیلی توی تو هست.

من مطمئنم کارت به بهترین شکل ممکن اجرا می شه. سخت میشه... ولی عالی می شه. به قول دوستمون اگه بشه... چه دوغی بشه

هـ. ز.ز. گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
هـ. ز.ز. گفت...

همون"
حاجی معلوم‌ئه درست می‌شه.
ما رو نشناختی هنوز؟
ما مریضِ مشکلاتیم. اصلاً مشکل نباشه یه چیمون کم‌ئه!
-------------
"مهشید"
آنتی‌بیوتیک گمونم 8 ساعت یه‌بار بود.
اگرم دخیل نبندی که دیگه رفاقتم رو باهات تعطیل می‌کنم.
-------------
"سوری"
حمیده خیرآبادی توزرد بود...
-------------
"دلشاد"
دافی قاعده این بازی رو اون دفعه برات گفتم.
این مسخره‌بازیاشون که دیگه محلی از اِعراب نداره، ولی خب جزئی از طبیعتِ این کار محسوب می‌شه.
در موردِاجرایِ خوب هم که صد در صد مطمئن باش تمامِ تلاشم رو می‌کنم.
امّا در موردِ مشکلاتِ شخصی که...!!!بابا من یه عمرئه دارم می‌گم همه خوبن، من یه مرگم هس!!!
:)))

فرزاد گفت...

دادا شوما این کارو به اتمام می رسونی...و من هم پوسترشو برات می زنم...تو می تونی عمو...می تونی

حیاط خلوت گفت...

آخي! درد و بلات بخوره تو سر ملك ! ببين چي به روزت آوردن.. حالا ببين من يه كاري مي تونم بكنم فقط. ازونجايي كه خيلي از هر انگشتم هنر مي پاشه به در و ديوار قسمت تداركات رو بده من دس مي گيرم لااقل يه باري از رو دوش تو برداشته شه د خب آخه!
**
حالا ازينا بگذريم،‌من خودم صب قبل از اذون،‌چادر مي بندم كمرم،‌مي رم امومزاده واسط دخيل مي بندم قلقي فسقلي ما :))

حیاط خلوت گفت...

ايشالا كه به حق 5 تن ،‌ باعث و بانيش شب بخوابه صب پاشه تا سوسك شده چسبيده به طاق
انشالاااااااااا كه كمرشو بزنه قمر بني هاشم

الهي آمين

آميـــن و بلند بيـــــا

athena-m گفت...

انصافا به جای "د ارضا شو دیگه مادر مُرده" یه چیز دیگه ازت انتظار میرفت - یه پ-ن یا بعد از تحریر دو بزن ضمیمش!

گلک السلطنه گفت...

شازده

اولا که اصلا این لامصب تکلیفش معلوم نیس... یه وخت‌هایی‌ بالا بری، پایین بیای ارضا نمی‌شه، یه وختایی سر سه سوت همچین میپاشه تو صورت که حالا بیا و جمعش کن
روزگار بنده یه جورایی به فاک عظما رفته... ارضا شدنی نیست... دارم می‌میرم از خستگی‌

ثانیا، این که بار اول و دوم نیس این جور وقایع رخ میدن... اگر بازیگر نقش اول ول نمیکرد و نمیرف، بنده تعجب می‌کردم... الان این قضیه از نظر من خیلی‌ هم نرماله
شمام یه خورده بیشتر دقیق شین در گذشته دور و مخصوصا نزدیک، با من هم عقیده میشین



ضمنا، اون از مچ گیری، این از این، در سال در ۲ تئاتر حضور فعال داشته باشین کفایت میکنه که سر ۵ سال ۴ تا دونه مو هم رو سرتون نمونه
یه فکری بکنین

شاید لازم به یادآوری نباشه، ولی‌ تکرار مکررات باعث تاثیر بیشتره: اسییییییییییییرم

PostModern گفت...

حالا بايد بري دبي تمرين؟

س.س گفت...

به تبعیت از دیگران منم به نفرین متوصل می شم
البت ته دلم

بازيگر معدوم گفت...

Del Nazokiha ina ro ham dare...Bara har Do taraf.

هـ. ز.ز. گفت...

فرزاد"
دادا می‌خوامدوووووووون.
----------
"سرور"
ما نفرین تُو کارمون نیس!
----------
"آتنا"
چی مثلاً؟!
----------
"شازده"
اونکه به قولِ شما اگه جز این می‌شد من تعجّب می‌کردم!
من در بندتونم از کانادا تا دربنــــــــد.
----------
"پست‌مدرن"
فعلاً هستیم در خدمتتون.
----------
"س. س."
ما نفرین تو کارمون نیس.
----------
"بازیگرِ معدوم"
کدوم دل‌نازکی؟

athena-m گفت...

د ارضا شو دیگه مادر مُرده چیزی مانند د ارضا شو دیگه مادر جنده بیشتر میخورد !!! از یوژوآل

Elham گفت...

***

صبر کنید اول یه چیزی بپرسم !!!

تیتر پست قبلیتون به لهجه تهرانی که بعید می دونم باشه ، به لهجه شیرازیا نزدیک بود !!! مگه اهل تهران نیستین ؟

...

و اما در خصوص این پست ، عرض کنم که بسی دلتان خوش است !!!

انتظار دارید توی این مملکت هم در زمینه مورد علاقتون کار کنید ، هم ارضا بشوید ، هم بازیگرهاتون گم و گور نشوند ، هم به فکر خودکشی نیفتید ، هم به فکر نامردی کردن نیفتید ، هم از نظر مالی تامین باشید ، تازه ارضا هم بشین ؟
امکان نداره بزرگوار !!!!
:D

...

می گن که تلاش کردن فارغ از نتیجه اصالت داره . حالا اگه ادم برای رسیدن به چیزی که می دونه چی هست تلاش کنه ، خودش یه موفقیت بزرگه .

به هر حال بعضی وقتا لازمه شعار بدیم تا دلمون خوش باشه ، واسه همین این چند خط آخری رو شعار دادم !

***
Elham
***

پیام گفت...

دلمون تنگ شده برات اخوی

اومدیم این پست رو هم خوندیم و فهمیدیم که شکر خدا طبق معمول همه‌چی بده، خیالمون راحت شد که چیزی عوض نشده!

اسیرتیم ... کلا

سردبیر مقیم در شماره بیست و دو گفت...

همون بنظرم یه قسمتایی از روح میلر حلول کرده در تو ، حالا ایشا ال.. یه " آنا ایس نین" هم قسمت بشه...بابا این قالب وبلاگتو عوض کن ...بندری میزنه هی !

PostModrn گفت...

من ازت خوشم مياد...

هـ. ز.ز. گفت...

"آتنا"
استغفرالله...
------------
"الهام"
تیتر پست قبلی یه بازی بود با اسم سلینجر (جروم دیوید سلینجر). البته که من نه تهرانی و نه شیرازی، بلکه اصفهانی هستم و ساکن تهران.
در مورد تلاش باارزش و نظر شبه اگزیستانسیالیستیت هم باهات موافقم، چون کلاً عاشق اگزیستانسیالیسمم. شعاری هم نیس به نظرم؛ حقیقت داره.
------------
"پیام"
دل ما برات قدر کون مورچه شده داشی.
------------
"سردبیر"
من به مریلین مونرو هم راضیم!
------------
"پست مدرن"
از من؟!
خدایا شکرت بالاخره یکی از من خوشش اومد!
------------

ناشناس گفت...

هومن جان جساراتا همون بهتر كه ررررررررففففففتتتتتتتتتتت

جاده كاشون

هـ. ز.ز. گفت...

"جادّه کاشون"
می‌خوامت به علی.