۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه

مرض - 1

قبل‌التّحریر: رفقا! من بدونِ داشتنِ ئی‌میلتون که نمی‌تونم براتون مقاله (مربوط به پستِ قبلی) رو بفرستم که! هرکی می‌خواد باید یه آدرسی بذاره قاعدتاً! البت گمونم این مسئله خیلی واضح‌تر از این حرفاس.
.
.
آقا من اساساً آدمِ مشکل‌داری‌ام. یعنی تو بالا بری، پائین بیای، وحی باشه، نهی باشه، من سرِ حرفِ خودم هستم!
من
آدمِ
مشکل‌داری
اَم!
.
.
حالا چرا؟ عرض می‌کونم خدمتتون.
ک خیلی از ما همیشه دیده‌یم که شبایِ امتحان و درس و دانشگاه و کوفت و زهرِمار، هر چیزی رو می‌خوایم بخونیم، الّا اون چیزی رو که فرداش باس جواب پس بدیم. حالا آیا این عمل سادیستیک (دیگرآزارانه) یا مازوخیستیک (خودآزارانه) بوده یا نه رو نمی‌شه دقیقاً مشخّص کرد، چرا که هر دویِ اینا امکان داره. اگه پدر مادرِ بدبختتون با هزار بدبختی دارن خرجِ تحصیل و حیات و مماتِ شما رو می‌دن، که خب درس نخوندنتون واقعاً سادیستیک محسوب می‌شه؛ ولی اگه خودتون دارین با هزار بدبختی دارن خرجِ تحصیل و حیات و مماتِ خودتون رو می‌دین، خب این عملتون مازوخیستیک محسوب می‌شه. امّا پول همه ماجرا نیس؛ همین که شما رو مخِ خودتون یا بقیه قدم بزنین، این یعنی اینکه "آزار" شکل گرفته! خب عزیزِ من! با احساساتِ خودت و بقیه بازی نکون! انگشت تُو ماتحتِ احساساتِ خودت و بقیه نکون! د نکون بهت می‌گم! ببند اون نیش رو! مگه آزار داری تو؟!
ک امّا چرا دارم می‌گم من آدمِ مشکل‌داری‌اَم؟ خب این مسئله یه مثالِ زنده داره که در فوق مطرح شد. امّا کاش فقط به همون شبایِ مریض و والدینِ عزیزمون محدود بود؛ قضیه پابلیک شده آقا، پابلیک! یعنی چی؟ یعنی اینکه من هر غلطی قرارئه تُو زندگیم بکنم، تازه یادِ خوندنِ چیزایِ نخونده می‌افتم. مثلاً یه موردِ اخیرش این بوده که من قرار بوده از 2 ماه پیش بتمرگم سرِ جام، آئین‌نامه انجمنِ علمیِ ادبیاتِ نمایشیِ خانه تئاترِ دانشگاهی رو تدوین کنم. حالا عدل هر وقت یادِ این موضوع می‌افتم، عینِ بنز می‌شینم کتابایِ متفرّقه می‌خونم! به عنوانِ مثال برایِ عدمِ تدوینِ این آئین‌نامه 10 صفحه‌ای، من تا حالا بالغ بر 3000 صفحه کتاب خونده‌م تُو این 2 ماه! به خدا این یه مریضی باید باشه، وگرنه کدوم آدمِ سالمی می‌تونه همچین ماتحتِ بسیطی به هم بزنه؟
ک یا حالا مثلاً کتاب که نخونم چیکار می‌کنم؟ می‌رم سرِ تمرینِ تئاتر. به راحتی روزی 3 الی 4 ساعت دارم تمرین می‌کنم و اصلاً مهم نیس که همین زمان برایِ اتمامِ اون آئین‌نامه کافی باشه یا نه؛ چون قرار بر این بوده که من بالاخره از زیرِ این موضوع در برم دیگه.
ک یا مثلاً تمرین هم نمی‌کنم، عوضش می‌رم یه گوشه می‌شینم با خودم فکر می‌کنم که آخه هدف از خلقتِ این همه آدمِ بیکار و علّاف چی بوده؟ بعد هی بیشتر فکر می‌کنم، هی بیشتر حرص می‌خورم. با خودم می‌گم چیکار کنم که این آئین‌نامه رو یادم بره؟ می‌شینم واسه خودم سیگار آتیش می‌زنم. یعنی لذّتی داره این دود کردنِ حرص... لذّتی داره آقا.
ک یا شما فرض کن که من نه کتابی دمِ دستم هس (که عمراً نباشه)، نه تمرینی دارم (که خدا از دهنت بشنوه، ما که ندیدیم) و نه سیگار دارم... به نظرت آیا من بازم می‌تونم از زیرِ این کار در برم؟ خب بله که می‌تونم. چیکار می‌کنم؟ یهو یه هفته پا می‌شم می‌رم سفر!
ک من اینجور آدمی هستم خلاصه و این هم تازه یکی از امراضم بود. بعداً به بقیه‌ش هم می‌رسیم.
ک راستی می‌گن یه قرصائی اومده به اسمِ «قرصِ انقباضِ باسن». اینقدر دلم می‌خواد یه بسته‌ش رو گیر بیارم...

۱۰ نظر:

athena-m گفت...

می‌گن یه قرصائی اومده به اسمِ «قرصِ انقباضِ باسن». اینقدر دلم می‌خواد یه بسته‌ش رو گیر بیارم...
=))
=))
=))
=))
زندی جملت با این مدل حرف زدنت کلن حلقم !!!!

نوشین گفت...

خیلی حال کردم... تمام طول خوندش می خندیدم از دستت ... تازه چه خلاقیت ها که در این زمینه بارور نمیشه ... اون قرصای انقباض انگار نیاز همه ست

تمام مدت خوندنش صدات تو گوشم بود هومن ... دلتنگتونیم

سروش گفت...

نوشین راست می گه
دقیقا صدات تو ذهنم بود
:))

یه شرکتی هم هست ، بتون تزریق می کنه تو کون
بعد از خشک شدنش احساس تنگی می کنی
فقط اگه زیاده روی بشه سوراخش بسته شه
باس بعد هضم غذا بشینی تگری بزنی

Elina Azari گفت...

عجبا ! حکماً همه بیماریم !

غزل گفت...

ما اومديم شوما نبودين
خواستي بياي بلاگم دات كام نزني بري تو اون سايته يهو!
يادته؟ آيا؟

غزل گفت...

در ضمن : از آدمي كه ماهيچه ي 10 روز پيش پخته شده رو از تو فريزر ميكشه بيرون يخ زده مي خوره فقط به خاطر فراخي ماتحت چه انتظاري داري؟؟؟
تازه به منم ميگه نخوري از كفت رفته!
فك كن بره 1% =)

س.س گفت...

منو نسبت به خودم نا امید کردی من فکر کردم این یه حسن و تا مدتها هم با خودم حال می کردم که شب های امتحان اعترافات 800 صفحه ای می خوندم و تا طلوع خروس افتاب خون تمومش می کردم بماند که صبح چه فحشهایی از خانم والده نمی شنیدم
البته کنون یکم ترمیم شده این حسن خلقم یه دوره فشرده واسش گذاشتم به لطف خدا جوابگو بود کار به جاهای باریک نکشید فقط محض اینکه دگر ازاری نکرده باشم
و الا خودم هنوز معتقدم یه حسنه D:



در ضمن قرص مصرف نکن عوارض جانبی داره کمربندش اومده خیلی هم با حاله بالاخره ما تجربه دارم که یه چی می گیم

من گفت...

واقعن میشینی فک میکنی هدف از خلقتِ این همه آدمِ بیکار و علّاف چی بوده ؟؟؟؟؟


واقعن/؟؟؟؟؟؟؟

من گفت...

غرللللللللللللللللللل

منو ببین این پااااااااااین

منم

منننننننننننننننننننننننن

حیاط خلوت گفت...

بدركت مي كونم ! :)) به خدا
اصلاً نمي دوني چه لذتي داره. حالا من بسته به شدت موضوع كمي تا قسمتي تونستم خودمو رام كنم اما گاهي يه راهايي وا مي شه كه هيچ جوره نمي شه ازش در رفت
مثل اينكه همونطوري كه اون كتاب امتحانه رو پاته يا ما تحتو چسب قطره اي زدي بچسب به صندلي به ديوار روبرو خيره مي شي ‌تبديل به سينما مي شه برات همينطوري مخ جولون مي ده. يا اينكه تا جايي كه توانشو داري خواب مي موني كه مبادا وقت كني به اون كاره برسي.. كتابم كه واضحهه. هميه فيلما و كتابايي كه دوست داري ببخوني و ببيني همون موقع كه مار ديگه اي نقاب از چهره بر مي كشن :))
تازه من گاهي ليستشون مي كنم كه جا نندارمشون