۱۳۸۸ مهر ۲۴, جمعه

عمو فردوس

دیشب وقتی که خواب بودم، عمو فردوس اس.ام.اس. داده بود: «هومن جان سلام. از عمقِ علاقه و احساسِ من نسبت به خودت خبر داری. دوست ندارم در کوچه و خیابانِ خلوت مشکلی برات پیش بیاد. لطفاً به جایِ کفش و مچبندِ سبز، اندیشهٔ سبز را یاور باش. دلم می‌خواد از فردا تنت نبینم، چون شرایط خوب نیست. البته چون تنها رفت‌وآمد می‌کنی نگرانم. اوکی؟»
ک و من امروز جواب دادم که: «من اگر برخیزم، تو اگر برخیزی، همه برمی‌خیزند. من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی... با سپاسِ بی‌پایان، نگرانیِ شما را درک می‌کنم و مچبندِ سبز را ضمیمهٔ راه و اندیشهٔ سبز می‌کنم. من تنها نیستم. ما بیشماریم.»

۶ نظر:

الینا گفت...

دارم دیگه دلخور میشم عمو فردوس ک با تبلیغاتش مخالفت نمیکنه از طرفی هم که ترس رو کرده بهانه ... نمیدونم چرا ... میدوونی بعضی آدما میخوان خودشونو همراه نشون بدن که مثلا همرنگ باشن اما کوو حرکت؟

برای پست قبلیتم کامنت دادم

م. گفت...

سلام.
اول باید بابت نظری که در وبلاگم دادی ، تشکر کنم. مثل خود من دیدی عکس رو و از این بابت خوشحالم.
و بیشتر از آن خوشحالم که مهندس باعث شد یک دوست خوب جدید پیدا کنم.

از این گذشته، نمیدونم چرا با خوندن نام "عمو فردوس" بدون هیچ پیش زمینه فکری، یکهو فردوس حاجیان به ذهنم اومد.
از این که بگذریم، کاملن درست گفتی. جواب جالبی دادی. سبز باشی.

راستی وبلاگت رو اضافه میکنم حتمن.

علی مطبوعات گفت...

منم جاي تو بودم همينو مي گفتم

سرور گفت...

همين جواب رو عيناً يكي به خودم داد !

خانم فیلا فیلا گفت...

من اگر برخیزم، تو اگر برخیزی، همه برمی‌خیزند.

نویسنده مهمان گفت...

فرمایش درست ولی منم می گم که مراقب خودت باش حاجی