خوندنِ کتاب از اون دسته کارائیئه که اصولاً چون کمتر کسی -لااقل تو جامعهٔ ما- بهش اهمّیت میده، بیشتر من رو قلقلک میده که به سمتش برم. البته مبحثی هم وجود داره تحتِ عنوانِ «خریدِ کتاب» که من همچنان از درکِ عللِ این بیماریِ مهلک عاجزم. تنها چیزی که دربارهٔ مبتلایان و اون هم با تکیه بر مشاهداتِ شخصی از شخصِ خودم به دست آوردهم، «رفعِ هر گونه ناراحتی» از نهادِ «فردِ کتابخر» بوده. یعنی من وقتی کتاب میخرم -اگه بدونِ دلایلِ قبلی مثلِ خریدِ کتبِ دانشگاهی یا پژوهشی نباشه- به دلیلِ فرار از وضعیتِ بدِ روحیئه. مریضم دیگه. حالم که بد بشه باید برم کتاب بخرم.
ک امّا خب مرضِ «کتاب خوندن» هم به نوبهٔ خودش مرضِ جالبیئه. مثلاً من بعضی اوقات میشه که روزی 1 یا 2 کتاب میخونم. نمیگم این خوبئه یا بد؛ فقط دارم عرضِ حال مینویسم. امّا نمیتونم کتمان کنم که دوستام -بعضاً با ایــــــــــــن همه ادّعاااااااااااا- ضمنِ طرفداری از یه مشربِ فکری یا سیاسی، حتّی حاضر به سر زدن به این سایتا یا روزنامههایِ دَمر افتادهٔ رویِ کیوسکا یا حتّی برنامههای به اصطلاح سیاسی نیستن. دلیلشون هم سادهس: برو بابا حال نداریم! یعنی من فکر نکنم اینا حتّی سالی یه دفعه برن کتابفروشی. اگرم برن، میرن شهرِ کتاب نیاورون تا یه کاکتوسی چیزی بخرن.
ک کاری ندارم که این حرفایِ من تفتیش عقاید محسوب میشه یا نه؛ و پیهِ این رو هم به تنم مالیدهم که به خاطرِ «پا از گلیم درازتر کردنم» یه مدّت برم آب خنک بجوم؛ ولی دارم میگم که رفقا! به خودتون نکنین جفا. اینکه یه آدمِ تحصیلکرده یا یه آدمی که ادّعای حسّاسیت رویِ سرنوشت و کشورش داره و داره تویِ این مملکت زندگی میکنه، نره یه سری به کتاب و روزنامه و سایت و مجله و حتّی این صدا و سیمایِ «میلی» بزنه، قباحت داره. بالاخره با کنارِ هم گذاشتنِ این اخبار و مکتوبات و منقولات میشه به یه جائی رسید و از تریپایِ دائی جان ناپلئونی و دخالت انگیلیسا در مواقع مقتضی کشید بیرون.
ک امّا این بار ماجرایِ کتاب جدّیتر از قبلئه. صدها بار به رفقایِ عزیز و مریضم تویِ این چند ماهِ اخیر گفتم که برین این کتابایِ سیاسیِ دورانِ خاتمی -علیالخصوص کتابای انتشاراتِ «طرحِ نو»- رو بخرین. اینا رو میان جمع میکنن و دیگه تجدید چاپ نمیشه و اگه یه روزی کارتون بهش گیر کرد، دیگه تو هیچ دستدوّم فروشیایام گیرتون نمیادا... حالا از ما گفتن. خوشبختانه همه این نکته رو میدونن که اون وقت من طبقِ سنّتِ پیشین حاضر به قرض دادنِ کتابام چی؟ نیستم. حالا هی نخرین تا به حرفِ من برسین.
ک این کتابائی که دورهٔ خاتمی و خصوصاً دورهٔ وزارتِ مهاجرانی چاپ شد، یه جور تحوّلِ عمیقِ فرهنگی-سیاسی رو برایِ ما به وجود آورد که در تاریخِ ایران سابقه نداشته. این اتّفاق به قدری واسهٔ اقتدارگراها گرون تموم شد که وقتی آقایِ صفّار هرندی به عنوانِ وزیرِ ارشاد انتخاب شد و از روزِ اوّل سوابقِ فعّالیتش تویِ روزنومهٔ وزینِ «کیهان» رفت تو چشمِ هنرمندا و نویسندهها، همه به خودشون لرزیدن. ایشون هم تأکید کردن که 70 درصدِ کتبی که دورهٔ خاتمی چاپ شده، ممنوع بوده و دیگه نباس چی؟ چاپ بشه.
ک و نکتهٔ آخر... وقتی کتابی چاپ میشه و صحبتی پیش میاد که نباید چاپ میشده، اصطلاحاً میگن فلان کتاب رو جمع کردن. ولی این جمع کردن اون جمع کردنی نیس که عموم فکر میکنن. اینا در واقع اوّل از چاپِ مجدّدش جلوگیری میکنن و دوّم اینکه در صورتِ لزوم -که البته خیلی کم پیش میاد- میرن خیلی شیک کتابا رو از کتابفروشیا میخرن. این اتّفاق تا جائی که من مطّلعم بارِ آخر در موردِ رمانِ «خاطرهٔ دلبرکانِ غمگینِ من» نوشتهٔ مارکز اتّفاق افتاد. پس تا دیر نشده برین کتابا رو از زیرِ «دستِ فراموشگرِ تاریخ» در بیارین و بخرین. حالا لازم نیس زرت همین فردا بخونینشون.
۳ نظر:
عمو
چه خوب
باز می نویسی
اين كتاب آخري رو خوندم و از قضا خوشم اومد..
در مورد حرفت هم بايد بگم شديداً طوري كه جاش بمونه موافقم! اين همه ادعا ازون ور عمل و زحمت براي تقويت فكر و شعور واسش، هيچي
آخ حاجی گفتی
چقد لذت داره این کتاب خریدنه
ارسال یک نظر