۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

پیتیکو پیتیکو بدونِ نانچیکو

1.
روزآنلاین به نقل از نوول ابزرواتور از تبانیِ یاهو و جمهوری اسلامی نوشته. اینکه اوّل قرار شده آدرسِ همهٔ کاربرا رو در ازایِ عدمِ فیلترینگِ یاهو در زمانِ تظاهرات به ایران بده، که اونا گفتن بابا لامصّبا! 20 میلیون ئی-میل دارین شما! کن یو اسپیک ترکیش؟ بعدشم راضی شده‌ن به اینکه فقط آدرسِ بلاگرا رو بگیرن که البته اونم بالایِ 200 هزارتا می‌شه. این یعنی اینکه بنده مفتخرم که نه به عنوانِ نفرِ اوّل، بلکه به عنوانِ نفرِ سوّم رحلت کنم. احتمالاً در جریانِ اعترافاتمم میان یه نانچیکو به پرونده‌م ضمیمه می‌کنن و می‌گن این یارو جزوِ «انجمنِ نانچیکوپرانانِ قبرس» بوده. بعدشم می‌گن این با نانچیکو تو کهریزک به ملّت تجاوز کرده. یه دادگاهِ علنی‌ام برام برگزار می‌کنن که اینقد بهشون گیر ندن که چرا دادگاهِ کهریزکیا علنی نبود. آخرشم می‌برن جلو رویِ ابراهیم شریفی دارم می‌زنن.
.
البته یاهو فعلاً منکر شده، ولی روزآنلاین الکی چیزی نمی‌نویسه.
.
.
.
2.
مخم سه سوت سوت می‌کشه. من چرا خوابم نمی‌بره؟ هان؟ دیگه دارم کس‌خل می‌شم. مدّتهاس که نمی‌تونم زودتر از 4 و 5 بخوابم. وقتِ بیدار شدن هم که قوزِ بالا قوز شده. لَنگِ لِنگِ ظهریم به خدا. خب چه می‌شه کرد؟ کتاب بخونم؟ خب ابنجوری جذبِ مطلب می‌شم دیگه کلّهم نمی‌خوابم. یه شب کاملاً بیدارباش باشم تا شبِ آینده و بعد این روال رو درست کنم؟ اینم جواب نمی‌ده. چند بار امتحانش کردم. آخرین بار مجبور شدم 18 ساعت یه نفسْ بکپم. برم ورزش کنم تا خسته شم خوابم ببره؟ بابا این روشا رو من یکی جواب نمی‌ده. ما عمری ورزش کردیم. ورزش بدتر فرشم می‌کنه و نمی‌ذاره بخوابم. برم قرص مُرص بخورم تنظیم شم؟ ببخشید مگه خوابْ عادتِ ماهانه‌س؟!! خلاصه که دارم به گاه و بیگاه می‌رم.
.
.
.
3.
امروز یه کادویِ جالب گرفتم. یکی از دوستان که به بلاد اَنگلستان رفته بود، یه دونه از این کس‌شعرا هس که با آهنربا به یخچال می‌چسبه‌، یکی از همونا برام آورده. منتها فرقش این‌ئه که این یه رقم بدرقم دلِ من رو برده. حالا بگو چرا؟ چون عکسِ شکسپیر روش‌ئه! جلّ‌الخالق...
ک ولی خداوکیلی فرقِ جهانِ سوّم رو می‌بینی؟ اینجا نویسنده‌ها رو با تیپا می‌ا‌فتن گوشهٔ زندون یا سینهٔ قبرستون؛ اونجا بساطی می‌چینن که حتّی بعد از یه عمر تو اگه خواستی رو یخچالت تزئینات داشته باشی، بتونی عکسِ یه نویسنده رو بزنی. اینقد هوس کرده‌م یه سفر برم انگلیس از اینا بخرم که حد نداره. فکر کن یه کلکسیون تزئیناتِ رویخچالی که هر کدوم عکسِ یه نویسنده‌س. همه‌شونم 6 در 4. مثلاً می‌شد سارتر و کامو و میلر و ویلیامز و آلبی و ممت و بکت و یونسکو و کلّی از این دیوثایِ دوس‌داشتنی رو بذاری ورِ دلِ هم. چه شود.
.
.
.
4.
امشب شهاب ح‌س‌ی‌ن‌پ‌ور این متنِ «گلن‌گری گلن راس» رو برام آورد تا تنظیمِ رادیوئیش کنم. گفت خونده‌یش تا حالا؟ گفتم نه. البته که مثلِ سگ دروغ گفتم. همین امروز تو راهِ رفت و برگشتِ مترو تا خونه و بالعکس بود که خوندمش. بعد گفت خودت نداریش؟ گفتم نه. که البته اینم می‌شه دروغِ دوّم. یه متن هم بودش که قرار بود برایِ بخشِ صحنه‌ای براش بنویسم که فعلاً تو کماس. اصلاً اعصابِ نوشتنش رو ندارم. 2 تا متنِ نصفه از ماه‌ها پیش رو دستم مونده که باید اوّل تکلیفم رو با اونا و قبلش با خودم روشن کنم. یکیش به طورِ مستقیم به همین ایّامِ بعد از انتخابات مربوط می‌شه. خیلی دلم می‌خواد به دادش و داد و بیدادِ اون روزایِ اوجِ تظاهرات برسم. یه جور احساسِ مسئولیت وادارم می‌کنه که حتماً بنویسمش. البته بگم که تمِ اصلی «تشکیک» ئه، نه روزایِ سبز. امّا خب، ماجرا تویِ همون ایّام می‌گذره. شاید دادم حضرتِ ابوی ترجمه‌شم کرد. خدا رو چه دیدی؟ شایدم خواستم بفرستمش اون ورِ آب. چه می‌دونم. فعلاً قبل از هر چیز بنده نسبت به ساعاتِ خوابم مسئولم. بنده حق ندارم تا الان با چشایِ باز به این لپ‌تاپِ زپرتی نگاه کنم. حاضرم ماهی 200 تومن بذارم رویِ اجاره‌خونه‌م، ولی این ساعتِ خوابم درست بشه. در غیرِ این صورت 4شنبه‌ها و 5شنبه‌ها که دانشگاه کلاس دارم، رسماً به فناء فی الفاک مبتلا می‌شم.
.
.
.
5.
من
فردا
صبح
می‌رم
دنبال
کـِ
تاب
خو
نه!!!
بابا مُردم دیگه. بسّم‌ئه به قرآن. این چه وضعی‌ئه؟ 3 هفته‌س خونه گرفته‌م و هنوز نصفِ کتابام از زورِ لامکانی تو کارتن گیر افتاده‌ن. خونه قبلی که بودم همه‌ش اثاث‌کشی رو بهونه می‌کردم. ولی حالا چی؟ باید یه سر و سامونی بدم بهشون. اینجوری واقعاً فایده نداره.
.
.
.
6.
دیشب از امراضی نظیرِ «کتاب خریدن» و «کتاب خوندن» گفتم، امشب یکی دیگه رَم بهشون اضافه می‌کنم: «مرضِ نوشتن».

۳ نظر:

علی مطبوعات گفت...

عمو هومن
قبول كن كه اگه از همون ماس ماسك هاي يخچالي اينجا هم بود،ملت به جاي محمود دولت ابادي و شريعتي و ايكس و ايگرگ ،هون جومونگ و سرندي پيتي رو مي زدن گِل ِ ديوار

ناشناس گفت...

می شه ما با این کادوتون عکس بگیریم؟

همون گفت...

حاجی پیشنهاد
یه چند ساعت تی وی ببین
چشات خسته می شه
جذبت نمی کنه
فرشتم نمی کنه