۱۳۸۸ مهر ۲۱, سه‌شنبه

عمو فردوس

همه «عمو فردوس» و «شهرکِ الفبا» رو کم و بیش می‌شناسن، ولی عدّهٔ خیلی کمتری از افراد با فعّالیتایِ دانشگاهی فردوسِ ح‌ا‌ج‌ی‌ان یا همون عمو فردوس آشنائی دارن. این آدم سال‌ها رئیسِ دانشکدهٔ هنر و معماری بود و همچنان عضوِ هیئت علمیِ این دانشکده‌س. چند وقت پیش بود که قبل از شروعِ سالِ تحصیلی دیدم تلویزیون داره تبلیغِ شهرکِ الفبا رو می‌کنه. خیلی آتیشی شدم. گفتم بابا اینکه سبز بود و همه رَم می‌خواس سبز کنه. پس چی شد؟ داره با تبلیغاش پول می‌ریزه تو جیبِ ضرغامی؟ که چی بشه؟
ک سال تحصیلی شروع شد و ما رفتیم سرِ کلاس. اوّلِ بسم‌الله با تسلیت شروع کرد و از یعقوب بروایه گفت. بعدشم از مراسم مشکاتیان گفت و اون همه تشکّری که پسرِ مشکاتیان ازش کرده بود. و ادامه داد که این روزا مردم به خوبی دارن هنرمندا رو از هم تمییز می‌دن. اشاره‌ش بیشتر به شریفی‌نیا بود که تو سالنِ کنسرت هو شده بود. و هی گفت و گفت و گفت، منم هی خودخوری کردم که کِی در موردِ تبلیغ حرف بزنم.
ک وسطِ کلاس و درس بود که یهو دیگه قاطی کردم. گفتم آقایِ ح‌اج‌ی‌ان! شما که دم از این می‌زنی که مردم بین هنرمندا دارن فرق می‌ذارن و از اون طرف از یعقوب و این چند وقت می‌گی و بعدشم ابرازِ گلایه و ناراحتی می‌کنی، هیچ می‌دونی خودتم رفتی تو دستهٔ هنرمندایِ دولتی؟ چرا تویِ تلویزیون تبلیغ می‌کنی؟
ک حالا این بنده خدا مونده چی جوابِ من رو بده. هی شروع کرد به گفتنِ اینکه نمی‌دونم این کارِ من نیست و کارِ ناشر بوده. من فقط حقّ‌التألیف می‌گیرم. تو قرارداد اومده که من حقِّ تبلیغات رو به ناشر سپرده‌م و از اینجور حرفا. گفتم ببین عمو(گاهی عمو صداش می‌کنم)، این حرفا نه واسه من و نه واسه مردم حرف نمی‌شه. شما فقط حقّ‌التألیف می‌گیری؟ تبلیغات با شما نیس؟ خب اقلّاً یه کلوم می‌تونی بگی که من با این تبلیغات مخالفم. نمی‌تونی بگی؟ گفت من 10 دفعه با مدیرِ شبکه و ناشر صحبت کرده‌م و زیرِ بار نمی‌رن. گفتم ولی یه دفعه جائی مصاحبه نکردین که بگین آقا جون! من مخالفم با این تبلیغات. گفت باشه هومن. می‌رم این کارم می‌کنم.
.
چند وقت بعدش یه اس.ام.اس. داد بهم که دقیقاً این بود: «هومن جان سلام. از احساسِ زیبائی که نسبت به من داشتی و داری تشکّر می‌کنم. تو همیشه برام عزیزی.» منم بهش جواب دادم که: «سپاسگزارم استاد. امیدوارم هرچه زودتر بتونم مصاحبه و واکنشِ شما رو به کسانی که از روحیهٔ پاکِ شما بیخبرن، نشون بدم.»
ک از این اس.ام.اس.ها 10 روز می‌گذره. امشب عمو فردوس باز اس.ام.اس. داد: «دخترِ کلهر، مشاورِ رئیس جمهوراز آلمان تقاضایِ پناهندگی کرد. او با تولیدِ یک مستند در فستیوالِ حقوقِ بشر شرکت کرد.» منم جواب دادم که: «مصطفی مستور پس از اینکه فهمید آثارش توسطِ ناشر (این دو کلمه رو با حروف درشت نوشتم) در جشنواره‌های دولتی کاندیدا شده‌، از شرکت در این جشنواره‌ها انصراف داد.» حالا من نمی‌دونم این عمو فردوسِ ما منظورِ من رو فهمید یا نه.
ک خلاصه که عمو فردوس همچنان سکوتِ خبری پیشه کرده. دلم می‌خواد به محضِ دیدارش بازم یادش بیارم که چه حرفائی بینمون رد و بدل شده.

۵ نظر:

نویسنده مهمان گفت...

با این پست ما هم منتظریم.

famei dori گفت...

وقتی ندونن که شرط لازم و کافی بودن هنرمندی سبزی بودنه هو کردن هم ارزش خودش رو از دست می ده ! ( جریان شریفی نیا رو میگم )
واسه پست یک ماه بعدت هم نظر دادم !

famei dori گفت...

http://www.rikhtopash.com/links/2009/10/post-424.php

حتما این لینک رو بخون ( مربوط به پست هشدار به سبزها!) هر چیزی ارزش انتشار رو نداره !

هـ. ز.ز. گفت...

رفیق عزیز سلام

من اون لینک رو سر زدم. چیز خاصّی نبود که در مورد من یا اون پست باشه. لطفاً اگر مطلبی هست، بیا و همینجا به عنوان جوابیه بذارش تا پستش کنم. به شدت هم استقبال می‌کنم از این موضوع. به هر حال نظرِ شما محترم، ولی داوری با عموم. منتظرم.

م. گفت...

جالب بود. قبلن تعریف این آقا رو از دوستان شنیده بودم.
حس خوبی بهش ندارم. نمیتونه روراست باشه