۱۳۸۸ شهریور ۱۶, دوشنبه

نامه و ناله

رفتم دانشکده و رفتم دفتر رئیس. گفتم سرنوشت نامهٔ من در خصوص نمره گویا به اینجا رسیده. گفتن که رئیس یه نامه زده به مدیر گروه واسه پیگیری ماجرا و تشکیل کمیتهٔ ویژهٔ تجدید نظر. به مدیر گروه زنگ زدم. ورنداشت. نشستم توی دانشکده تا سر و کلّه‌ش پیدا بشه. شد. گفت ببخشید وقتی زنگ زدی توی جلسه بودم نشد جواب بدم. منم گفتم حدس می‌زدم. البته اون نفهمید که منظورم این بوده که حدس می‌زدم تو همچین جوابی بدی، نه که حدس می‌زدم توی جلسه باشی. گفت قرارئه بدیم آقای قار(مخفف اسم فرد مذکور) صحیح کنه و نتیجهٔ نهائی رو اعلام کنه.
ک آقای قار یکی از سگ‌نمره‌ترین اساتید تمامِ دوران‌ئه. در واقع این آدم مث شورای نگهبان می‌مونه که به ظاهر بیطرف‌ئه و در واقع طرف حق‌خوری. حس می‌کنم مدیر گروه بهش گفته این بچّه‌پررو باید 12 بگیره تا روش کم بشه. برو ببینم چه می‌کنی! یعنی در واقع رفتارایِ این چند وقتشون همچین حسّی رو بهم انتقال می‌ده. گفتم ببخشیدا، کمیته نمی‌شه با یه نفر تشکیل بشه. گفت هم من و هم رئیس دانشکده هم برگه رو تصحیح می‌کنیم. گفتم پس من فردا جزوهٔ آقا رو براتون میارم. از روی اون تصحیح کنین. یه خرده نگام کرد، بعد گفت باشه. بیار. یعنی گمونم دلش می‌خواس فرمالیته برگزارش کنه و اصلاً تو ذهنش نبود که جزوه باید باشه، و گرنه از روی چی می‌خوان نمره رو مشخّص کنن؟ بعد از 6 سال جون کندن واسه این آدما و این دانشکده، تا یه کلوم اومدیم حرف حق بزنیم اینجوری دارن باهامون رفتار می‌کنن. توی نامه‌هام و به صورت حضوری بارها بهشون گفتم که آدما در قبال هم مسئولن.
ک امّا از جمله تأثیراتِ نامهٔ من یکیش این بود که یه سری از استادای مدعو رو دیگه دعوت نمی‌کنن. حرفشونم این‌ئه که اینا دارن کیلوئی نمره می‌دن و دانشگاه جای اینجور نمره دادن نیس. من موافقِ این نظرم، امّا چرا بعد از این همه سال تازه به این نتایج باید برسن؟ کلّاً همیشه دنبال حذف صورت‌مسئله‌ایم. نمیان یه آئین‌نامه چیزی بنویسن یا از قوانینِ موجود استفاده کنن و طبقش رفتار کنن، چون همیشه خودشون دارن از این قانونا فرار می‌کنن.
.
.
.
امروز دو تا تئاتر دیدم:« من-تو-مکبث» و «بوبوک». به نظرم هنوز بزرگترین ضعف ما تویِ عدم وجودِ یه طرحِ دقیق از نمایشنامه‌هامون خلاصه می‌شه. هر وقتم مبهم می‌شیم، می‌گیم که مخاطب شعورش نرسید. همین‌ئه که مردم با تئاتر قهرن.
ک امروز ت.ش. که متنم رو واسه جشنوارهٔ بانوان داده بود زنگ زد و گفت تمریناش شروع شده. دعوت کرد سر بزنم بهش. باید ببینم چی می‌شه. خیلی روی متنِ «فروغ» متعصّبم. اصلاً نمی‌خوام به گا بره.
.
.
.
امروز 500 تومن از یه میلیونی که نیاز داشتم، رسید. بقیه‌شم می‌رسه. شک ندارم. مگه می‌شه چیزی رو بخوای و نشه؟

۳ نظر:

صدا گفت...

گمونم هر کسی باید تکلیف خودش رو معلوم کنه که واسه مخاطب خاص می نویسه یا عام
بی تک و تعارف ، تو این موارد خاص ، مثل هنر ، نمی شه همه رو به یه چشم نیگا کرد

گلناز(گلك) گفت...

كدوم استاد؟شاپوري بلا؟شنيدم خيليا رو انداخته...ول كن بابا نمره مهم نيس،مهم محتويات مخِ...آقا تئاتر خصوصي چي مي گه؟!بيچاره شديم كه با اين تفاصير خوندن كارگرداني به درد نمي خوره!
من دعا مي كنم مابقي پولتم جور شه:)

طنار گفت...

ایشالله به حــــــــــــق همین شب عزیز روزگارت هر روز بهتر از دیروز میشه