۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه

دقیقاً یک هفته تا موعد قرارداد

به کارت بنگاهائی که رفته بودم نگاه کردم. شمردمشون. بیشتر از 80 تا بنگاه می‌شه که من شخصاً رفتم بهشون سر زدم. با احتساب جاهائی که مدام باهاشون در تماس بوده‌م، یه چیزی حول و حوش 120 تا 130 تا بنگاه می‌شه. از 4 هفتهٔ پیش هر روز نیازمندیهای همشهری جلو روم بازئه. با دوس و آشنا و غریب و کاسب و بیکار و بیعار در مورد خونه حرف زده‌م و سراغ گرفته‌م. دو سه تا سایت حسابی رو چک کرده‌م. و نهایتاً حدود 40 تا مِلک رو از نزدیک دیده‌م و واسه 5 تاشون تا پای قرارداد رفته‌م و متأسّفانه هنوز هیچی به هیچی...
ک خونه بهونه‌س. ولی من نیاز دارم بهونه‌ای واسه زندگیم داشته باشم و هنوز هم حتم دارم که یه خونه‌ای یه گوشهٔ این شهر منتظرم نشسته.
.
.
.

اون شاهدِ مورد تجاوز قرار گرفتهٔ کرّوبی از دست مرتضویسم فرار کرده و ناپدید شده. «بکن در رو» شنیده بودیم، ولی «بده در رو» نه! قربون برم قدرت خدا رو که به یُمن جمهوری اسلامی ما شاهد هرگونه شگفتی‌ای هستیم.
.
.
.

امروز از سر کار بهم زنگ زدن. قرار بود دبیر فکراش رو بکنه که ببینه می‌تونه با رقم پیشنهادی من کنار بیاد یا نه. یکی از بچّه‌ها که چشاش سگ داره و این سگ رو به جائی نبسته (در حدّی که ممکن‌ئه بهت حمله کنه!) بهم زنگ زد و گفت که دبیر نخواسته بیفتی توی رودرواسی واسه جواب دادن و واسه همین خودش زنگ نزده، ولی رقم بالا نرفته. میای؟ گفتم نه. ضمناً چه رودرواسی‌ای وقتی من رک و راس تو روش می‌گم انقدر می‌خوام؟ فهم بعضی رفتارا برام سخت‌ئه و به خاطرشون اغلب می‌خندم.

۳ نظر:

mamadbank گفت...

آخه این بچه تهرونیا که نمیدونن چشاش سگ داره یعنی چی

صدا گفت...

با دوس و آشنا و غریب و کاسب و بیکار و بیعار در مورد خونه حرف زده‌م و سراغ گرفته‌م
دلم برات تنگ شد عمو
بیکار و بیعار
دلم برات تنگ شد عمو

ماندانا گفت...

كم كم با اين چيزها مي توني خودت دست به كار شي و يه بنگاه بزني ;)