۱۳۸۸ دی ۲۹, سه‌شنبه

اتلافِ وقت

متأسّفم
برایش و برایم
به خاطرِ عبورِ مغرورِ عقربه‌هایِ ساعتِ عفریته
و پاهائی که در حرکت نیز ایستاده‌ بودند
.
.
.
به قولِ شاعر:
ک دین و دول به یک دیدن، باختیم و خرسندیم/در قمارِ عشق ای دل، کِی بود پشیمانی؟
ک ولی عشقِ کی؟ کشکِ چی؟
ک یعنی می‌دونی چی‌ئه؟ یه عمر کونِ خودت رو پاره می‌کنی. همۀ تلاشت این‌ئه که یه گهی خورده باشی. دلت می‌خواد واقعاً یه حالی به خودت و این دنیایِ وانفْسا داده باشی. ولی آخرش می‌مونی تُوش. آدما اونجوری که تو فکر می‌کنی به زندگی نگاه نمی‌کنن. یعنی تا دلت بخواد آدمِ بیکار و کس‌خل ریخته. ببین از این مدلِ حرف زدنِ من بدت نیادا... من یه عمر اینجوری حرف زده‌م و نوشته‌م. شاید اینجوری راحت‌تر فهمیده بشم.
ک داشتم زِر خیرات می‌کردم... ببخشید. آدما اونجوری که تو فکر می‌کنی به زندگی نگاه نمی‌کنن. یعنی تا دلت بخواد آدمِ بیکار و کس‌خل ریخته. قرار نیس همه بخوان یه انگشتی تُو ماتحتِ دنیا بکنن. ولی خب این دیگه خیلی جالب‌ئه که بدونِ اینکه بدونن، فقط دارن صبحشون رو شب می‌کنن. شایدم دارن شبشون رو صبح می‌کنن. باز خوش به حالِ این دستۀ دوّم. اقلّاً چار تا جنده 5 زاری از تُوشون در میاد. البت بگم که من به جنده‌جماعت ارادتِ خاصّی دارم. یه جورائی تکلیفشون با خودشون روشن‌ئه. گاهی وقتا فکر می‌کنم که جنده‌ها از شعر و ادبیات خیلی بیشتر می‌فهمن تا آدمایِ معمولی. البته این واضح‌ئه که قرار نیس هر کی از شعر و ادبیات چیزی بارش بود، لزوماً جک و جنده باشه.
ک شاید سرِ همین چیزاس که من از فیلمِ آب و آتشِ جیرانی خوشم میاد. اینکه فهمید اون زن باید شعر رو دوس داشته باشه؛ اینکه یه نویسنده می‌تونه به همین سادگی بره پیِ یه جنده؛ اینکه مرگِ زنِ اون نویسنده چه بهونۀ خوبی‌ئه واسه تیک زدن با اون پتیاره... به خدا اینا ایده‌هایِ خوبی‌ان. کاش جیرانی شعورش به حدّ ایده‌هاش می‌رسید. البته من الان نقدِ خاصّی رویِ اون فیلم ندارما، چون که خیلی سال پیش دیدمش. اون روزا هم کلّاً از نقد خیلی کمتر از الان می‌فهمیدم. امّا فعلاً فقط دلم می‌خواد شیرفلکۀ اَن رو باز کنم و برینم به جیرانی. شایدم چون جیرانی خایه‌مال‌ئه، این مزیدِ بر علّت شده. خلاصه‌ که از همین تریبون به تمومِ جنده‌هایِ 5 زاری به بالا سلام می‌کنم. امیدوارم حالِ همه‌تون خوب باشه. ایشالّا چیزتون خیس و جاتون خشک باشه. دوستتون دارم تا حدّی.
ک برگردیم سرِ حرفمون... خلاصه آدما اونجوری که تو فکر می‌کنی به زندگی نگاه نمی‌کنن. یعنی تا دلت بخواد آدمِ بیکار و کس‌خل ریخته. بعد اینقدر اینا بیکارن که تو باورت نمی‌شه. واسه وقتگذرونیشون دس به هر خبطی می‌زنن. می‌شینن ساعت‌ها و روزها وقت می‌ذارن که یه کس‌شعری در موردت سرِ هم کنن. بعد، تمومِ این اتّفاقات انگاری فقط واسه یه لحظه‌س. این لحظه دقیقاً همونجائی‌ئه که یارو یه خندۀ نخودی می‌کنه و می‌ره پیِ نفرِ بعدی. خب که چی؟ عزیزم پا شو برو وسطِ خیابون 180 بزن بلکه یه کار و کاسبی راه بندازی و به دنیایِ شعر و ادبیات راه پیدا کنی. والله به خدا...
ک بعد تازه می‌دونی جالب‌ترین بخشِ این قضیه چی‌ئه؟ همین آدمایِ بیکار و کس‌خل که تعدادشون واقعاً سر به ثریّا می‌کشه، وقتی این حرفا رو بهشون می‌زنی، با ناراحتی تأئیدت می‌کنن و می‌رینن به سر تا پایِ آدمایِ بیکار و کس‌خل. دِ خب کس‌خلن دیگه!
ک هنریک ایبسن – نمایشنامه‌نویسِ معروفِ نروژی – یه نمایشنامه داره به اسمِ دشمنِ مردم. خودش رو گائیده تا تُو این نمایشنامه بگه که ملّت اساساً بیکار و کس‌خلن. یعنی خودش رو پاره می‌کنه تا این حرف رو بزنه‌ها... آخرشم یه جملۀ معروف داره که می‌گه: قوی‌ترین فرد، تنهاترین فرد است.
ک امّا ایناش مهم نیس؛ مهم این‌ئه که هنوز که هنوزئه وقتی این جماعتِ بیکار و کس‌خل این نمایشنامه رو می‌خونن یا اجراش رو می‌بینن، می‌شینن به تودۀ بیکار و کس‌خلِ بشری فحش می‌دن و سرزنششون می‌کنن. خب ابلها! این رو واسه شماها نوشته دیگه. چرا فرافکنی می‌کنین؟

۱۴ نظر:

athena گفت...

عرضم به حظور انورتون که والله بنده هم با نظرات جنابعالی موافق بوده - بیش ازین حرف نمیزنم و تائید نمیکونم که نرم قاطی عزیزم - گلم رفیق کس خلم هاااا

دلشاد گفت...

خوب من برچسب بلاگ قبلی رو ندیده بودم
اگر هم برچسبش داستان بود زیاده جسارته ولی به نظر من اون داستان نبود.
راجع به این یکی هم اگر بر چسبش فرهنگیه می خوام بگم کون لق همه چی... به خصوص این روزا

قربونتم می رم ه.ز.ز
این که لینک بلاگتو آف می کنی خیلی خیلی خوبه...
من دوست دارم که همیشه بلاگ تورو بخونم
اینجوری یادم هم می مونه


فدات

سروش گفت...

خودشو گائیده تا بگه ملت اساسا بیکارو کس خلن
:)))

سروش گفت...

قسمت عمده جذابیت نوشته هات واسه من اینه که توشون اساسا از دست یه عده شاکی ای
یه جور غر زدن منحصر به فرد فرهنگی

روزی که از دست کسی شاکی نباشی ، روزیه که یا ملت آدم شدن ، یا تو کس خل
به هر حال اون موقع دیگه نوشته هات حال نمی ده

به جان خودم

Elina Azari گفت...

عذر میخوام ولی شبشون رو صبح نمیکنن یا صبحشون رو شب نمیکنن بلکه

شبشون رو میکنن؛ صبح و صبحشون رو میکنن شب ! ملتفتی که؟

Elina Azari گفت...

من حتی وقت ندارم این همه حرف رو نوک زبونم موندن و کم کم دارن کار دستم میدن رو بنویسم، جداً شاید ساعت خالی داشته باشم امّا ذهن جمع و جوری ندارم، گذشته از این حرف‌ها می‌خواستم بگم مثلاً همین امشب یه اتفاقی افتاد که کلی حرف‌های نزده رو یادم انداخت این که آدم به نظرش میاد همه گه میخورن جز خودشون ! این‌که همه از کون فیل افتادن ! این‌که همه کس خلیم ولی باقی رو کس خل میدانیم! کلاً‌ ادعامون زیاده ! بعضی موقعا از همه می‌برم راس راستی ... ! به هرحال ... راستی منم با دلشاد موافقم که خیلی خوبه لینکتو آف میذاری :)

م. گفت...

والا عرض به حضور ه.ز.ز خودم که عزیز جان
فکر کنم درست میگی. آقا قرار نیست همه ایده های بزرگ تو کلشون باشه.
یعنی یکجورهایی حساب دو دو تا چار تاس.
همون قضیه نسبته دیگه.
خیلی هم خوبه اتفاقن

ICE گفت...

یه عمر کونِ خودت رو پاره می‌کنی. همۀ تلاشت این‌ئه که یه گهی خورده باشی. دلت می‌خواد واقعاً یه حالی به خودت و این دنیایِ وانفْسا داده باشی. ولی آخرش می‌مونی تُوش
درد الان من....

PAYAMiN گفت...

هومن
من چرا نمی‌رسم بیام یه سر پیشت؟ توی این هیر و ویری امتحان چی می‌خواست از جون من؟ یعنی پنج‌شنبه یا جمعه می‌رسم ببینمت؟ یعنی منم الان جزو تودۀ بیکار و کس‌خلِ بشری شدم؟ ها؟

مستفا گفت...

اقلکم! اگر ایده بزرگ ندارید ، مغز مردم را به گا ندهید

حیاط خلوت گفت...

مسئله نمي دونم چيه
گاهي آدما نمي گيرن كه حرف به سمت خودشون نشونه رفته يا اينكه مي فهمن و به هيچ جاشون نمي گيرن!

سردبیر مقیم در شماره بیست و دو گفت...

پست قبلی که النگوهامون رو شکست این یکی دندون مصنوعی ها مون رو لق کرد ، اول که کلا" و جزا" حرف حق زدی ... دوم که مشدی میلاد حق داره استعداد رپ داری شدید ، کلا" این اسم وبلاگت از دور دل میبره از جلو زهره...این رک بودن هم خیلی خوبه حالا به نظرم این مملکت هم به ملک شعرا بهار احتیاج داره هم ایرج میرزا ... هر دوشون هم بنظر من هم سنگن...حالا تو به ایرج میرزا یکم میزنه روحیه ات ...ما لینک دادیم خدمتتون...شما هم حال کردی اینچنین بکن

یلدا(فاحشه ی خانواده دار) گفت...

سلام.مرسی سر زدی
مرسی بابت حرفت

ICE گفت...

راستی من کارت جشنواره گرفتم..با وجود این تحریم ها کار خوب به نظرت هست؟فردا میخوام برم رقص زمین حسین پاکدل ببینم