۱۳۸۸ اسفند ۱۹, چهارشنبه

پستان‌‌بند و پنبه

قبل‌التّحریر: این پست در دو بخش تنظیم شده: اوّلی تشکّرنامه‌ای است از شما؛ دوّمی نواقص‌الحکایاتی است در بابِ پستان‌بند و پنبه!
.
.
.کّرنام
1. تشکّرنامه
عارضم حضورِ انورتون که... مررررررسی. واقعاً مرسی از این همه محبتتون و تبریکاتتون بابت قبولیِ ما. این چند روز علاوه بر کامنتا، شاهد مسج‌ها و تماس‌هایِ تلفنیِ شما بودم. کسائی که حتّی تصوّرش رو هم نمی‌کردم، بهم تبریک گفتن. من بی‌نهایت ممنونم؛ از طرفِ خودم و گروهِ عزیزِ اجرائی.
... به زودی یه بلاگ راه‌اندازی خواهیم کرد و از این به بعد سعی می‌کنم اخبارِ مربوط به کارمون رو اونجا به اطّلاعتون برسونم. ممنونم می‌شم که اگه بلاگر هستین، لینکش رو تویِ لیستتون بذارین و اگه بلاگر نیستین، به دوستان و نزدیکانتون در موردش اطّلاع‌رسانی کنین. من رویِ کمکِ شماها خیلی خیلی خیلی حساب کرده‌م.
.
.
.
2. نواقص‌الحکایات
حکیمی را گفتند: «زنی که در پستان‌بندش پنبه نهد، چه کند سپس؟» بگفت: «پنبه شما را زند!»
.
تعلیقات
یک. دروغگو دشمنِ خداست؛
دو. آن زن دروغگوست؛
سه. آن زن دشمنِ خداست؛
چهار. شما با آن زن رفته‌اید؛
پنج. چون با دروغگو بگردید، چون او شوید؛
شش. شما دشمنِ خدائید؛
هفت. حقتان بود که پنبه‌تان را زند؛
هشت. خواهرم، دست از سرِ پنبه و سوتینِ اسفنجی و کوفت و زهرِ مار وردار! مام هیچ‌جامون نسوخته! خوب شد حالا؟!

۱۷ نظر:

سروش گفت...

ان شا الله سال دیگه برات پر فروغ تر باشه !

همون گفت...

حاجی مبارکا باشه

من گفت...

الان آدم نمی دونه خجالت بخوره یا سی ام بذاره؟؟؟؟؟؟؟

SDS گفت...

شما بهترین کار رو میکنی !
ما که به عنوان دوست دوست شما لینک میکنیم

***

پسر
الان کک افتاده تو تومبون ما هی یه چیزی بنویسیم بعد محظورات اخلاقی فشار میارن اون یه چیزو ننویسیم!!
حاج آقا مسالتُن !
من دقیقا متوجه نشدم قصد از جاسازی پنبه چیه ؟قصد قصد ِ قربته انشالله دیگه ؟؟ کمی بیشتر توضیح دهید!!

البته اینجا ایراد از پنبه زن نیست، اون بنده خدا از سرشت خویش تبعیت میکنه برای حفظ نمادهای ظاهری ( بلاخره عنایت دارید که در صورت فقدان ، صورت را باسیلی باید سرخ نگه داشت !! و گرنه خوب نیست !)بلکه ایراد از شخص فریب خورده است که بند هفت دلالت بر همین موضوع دارد

حاج آقا باز هم مسالتن ! آقایون نمیتونن از این روش استفاده کنن !؟(آقا من دارم عنان از کف میدم بی خیال من تضاد هامو با خودم برطرف میکنم !)
D:
عجب دنیای جفا پیشه ای داریم این روزا با پنبه سر میبرن !!

مهسا نعمت گفت...

1. ببخشید که تبریکم رو دیر میگم
تبریک
.
2. حکم بر عکس این ماجرا چیه؟ منظورم خانم هایی که از Minimizer استفاده می کنند؟
;)

صدا گفت...

آقا اون هایی که عمل کردن چی ؟ اون ها دشمن خدا محسوب یا خلق ؟ یا شاید هم عدو نیستن ؟ چی می فرمایین ؟
:-*

حیاط خلوت گفت...

قبل التحریر که ای بابا وظیفه مون بوده تازه اونایی که زنگ و اسمس زدن که دیگه خیلی وظیفه شون بوده هر چیه ازین نت کوفتی سهل الوصول تره

بخش اول هم ما مخلصتونم هستیم رو چشم لینک می شید منتهاش عزیز می دونی چیه؟ چیزه. ای بابا چیز دیگه. شب عیده به هر حال.. بچه ها بی لباسن اگه همین اول حساب کنیم به نفع همه ست

اما اندر باب حکایت
خب دلیلش که ظاهراً بر همگان معلومه جز اس.دی.اس
به هر حال آدم مضطر شه هر کاری می کنه . ببین این مقوله مثل هندونه می مونه از بیرون خوبه ها تا نشکافی نمی بینی سرخه یا خیار
آقایونم به شرط چاقو ببرن خب
=))

مستفا گفت...

من نمی‌دونستم ، الان فهمیدم . تبریک می‏گم.
...
زنی که پنبه در خانه‌شان یافت می‌نشده در پستان‌بندش روزنامه نهد ، چه کنندش ؟

س.س گفت...

تبریکات متبرک مارو بپذیرین
در باب حکایتم نقدا سکوت جایزه و منظور مفهوم
مسرور باشی

غزل گفت...

تبريك بي معرفت ...

نیلو فسقل گفت...

همه وظیفشون بوده :دی .. خوب عزیزم بعضا" معضل دارن با این قضیه خوب عقده های دروونیشونو با پنبه حل میکنن ... ! یاد یه خاطره ای افتادم ... فقط آخرشو میگم که این دوشتمون تا از اتق اومد بیرون گفت همش فِیک بود :دی گویا اسفنجیش خیلی خارجی بوده ... تازه سوتین باز یکم جا افتاده است ما پشت یه ویترینی تبلیغ شورت اسفنجی دیدیدم :دی فک کن . کووون فِیک !:دی

Sunny گفت...

چه خوبه اگه این وبلاگی که گفتی راه بیفته
عالی میشه
الان که خلا اطلاع رسانی حس میشه خیلی
و در باب حکایت
دروغگو که تکلیفش مشخصه
ولی پ.ن. شماره ی 8 خدا بود
:))

pari گفت...

tabrik.......

ناشناس گفت...

مرگ ترین ساعات روزت رو بدجوری باهات موافقم هاااااااااااااااا

خودشيفته گفت...

مردي كه مخش با پنبه و سوتين اسفنجي جارو بشه همون بهتر كه بشه. دختر عمه‌ي منم خوشگله ولي اصلا ماجرا رو ارثي نداره! خوب بدبخت مجبوره 20 هزار تومن بده كه تقلبي بگيره ديگه!
اين چه حرفي بود گفتي آخه؟ مردي ديگه درك نمي كني بدبختي هاي جنس اناث رو.
چرا كامنت گذاشتن برات مثل هفت خان مي‌مونه؟

طناز گفت...

وااای هومن من همین الان دیدم قبولیتو ... مبارک باشه ه ه خیلی

farzad گفت...

اولاً از قدیم گفتن کور شه کاسبی که مشتریش رو نشناسه( کسی که ندونه حقیقیه یا مجازی حقشه که رکب هم بخوره)....دوماً نمیدونم چرا این پست رو من الان دیدم...اونم موضوع به این مهمی...سوماً من با نظرات آقای بازبین که می گفت تو یه چیزی هستی و یه کارایی میکنی که می ترکونی کاملاً موافقم....چهارماً تو عزیز دلمی...پنجماً کسی که پنبه بچپونه تو پستون بندش و دل جوونای مردم و آب کنه از شمر و یزید هم بدتره...